رسته‌ها
مهلتی تا مرگ - جلد 3
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 33 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 33 رای
✔از متن کتاب:
- می دانی داداش، دلم می خواست مرا با خود می بردی.
- وقتی مدرسه ها تعطیل شد، من، تو و حوا، به دیدن پدر می رویم.
- سه ماه باید صبر کنم.
قدم یار گفت:
- خوب صبر کن، تو اول باید به درست توجه داشته باشی. سعی کن مثل همیشه پسر خوبی باشی. درست را بخوان تا پدر از تو راضی باشد.
طاهر با لحنی قاطع گفت:
- مطمئن باش داداش.
قدم یار ایستاد. طاهر را هم در کنار خود نگه داشت. پسرک با تعجب پرسید:
- چی شده؟ چرا ایستادی؟
مرد ماجراها با دستش به در خانه حوا اشاره کرد و گفت:
- تا خانه حوا چند قدم بیشتر نمانده. قبل از اینکه به آنجا برسم، می خواهم مطمئن شوم حرفهایی که بین راه بهت گفتم، یادت هست یا نه...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
273
آپلود شده توسط:
shakhsar
shakhsar
1398/04/28

کتاب‌های مرتبط

مسیر مرگ مرموز
مسیر مرگ مرموز
4.8 امتیاز
از 8 رای
آمازیا
آمازیا
4.7 امتیاز
از 13 رای
توفان یا هیولا
توفان یا هیولا
4.6 امتیاز
از 23 رای
باران خون
باران خون
4.5 امتیاز
از 14 رای
جزیره مرجان
جزیره مرجان
4.3 امتیاز
از 13 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مهلتی تا مرگ - جلد 3

تعداد دیدگاه‌ها:
4
سارا اعتراف می کند که هنوز کامل اعتیاد را ترک نکرده و دو ساعت در مسافرخانه ای در همدان سرکرده به طرف کرمانشاه حرکت و صاحب مسافرخانه را گمراه می کنند.در کرمانشاه قدمیار با سارا ازدواج می کند.
از ان طرف استوار فرحان بعد تحقیقات در محل و اینکه افراد محلی سر خود جنازه ساروق را جابجا کرده برای تدفین به غسالخانه برده بعد بازدید جسد به قره تپه برگشته معاون جریان مشکوک طاهر را به او گفته فرحان به خانه کرمعلی رفته و سرانجام با پرسش های پیچیده پلیسی حقیقت را از طاهر فهمیده و با تهدید کرمعلی محل اختفا را دانسته بدانجا رفته و کرمعلی را جلو فرستاده تا بگوید قدمیار تسلیم شود که انها زودتر رفته بودند.
قدمیار برای دیدن پدرش به زندان مراجعه و پلیس دم در می گوید که رباط پدرش همان صبح سکته کرده و مرده در حال دور شدن از زندان با هاشم و اکرم ناگهان فرمان ایست استوار فرحان به قدمیار برای بازداشت کهوی قصد فرار کرده فرحان تیری به پای او زده به بیمارستان برده شده عمل و بعد بازپرسی و به دادگاه برده شده قدمیار با هاشم اول به اعدام محکوم در دادگاه تجدید نظر به ترتیب به ده و هفت سال زندان محکوم با فرجام خواهی قدمیار به هفت و هاشم پنج سال زدان محکوم که در نزدیکی پایان مدت حبس پسر قدمیار که نامش را رباط گذاشته اند چند ساله شده است....
قدمیار خود را به داخل اتاق رسانیده سلیمه نیمه عریان و مست روی تختخواب خوابیده قزل اغاج یا همان عمو باقر خان داخل امده در را بسته روی تخت دراز کشیده قدمیار اسلحه را پشت او گرفته او را بلند کرده به سرعت اسلحه کمری مخفی را از زیر بالشت قزل اغاج برداشته در جیب خود گذاشته خود را معرفی و می گوید برای مجازات امده قزل اغاج سلیمه را بیدار هر دو برای زندگی خود التماس قدمیار به اغاج می گوید باباجان را صدا زده به اتاق او بیاید و بعد با ضربه برنو او را بیهوش روی زمین می اندازد.
سارا وارد شده اسلحه هفت تیر را به سمت قزل اغاج و سلیمه گرفته شلیک کرده هر دو را به قتل رسانده و انتقام می گیرد قدمیار دنبال هاشم رفته باجلان و جلیل را داخل اورده داخل اتاق دیگر طناب پیچ کرده قدمیار اثر انگشت خود را از روی برنو پاک کرده اثر انگشت باباجان بیهوش را روی ان گذاشته و همه خارج شده به سوی کرمانشاه می روند.
در راه گشت پاسگاه به ماشین مشکوک شده به نظر سروان اشنا می اید و پس از بازرسی و اینکه تریاکی درون ان نیست اجازه می دهد بروند.باباجان به هوش امده دو نفر دیگر را ازاد کرده پول های قزل اغاج را بین خود تقسیم کرده پیاده برای انتقام راه افتاده به همان گشت پاسگاه خورده با سر و صورت خونین که ماجرای جنازه ها را گفته پلیس با بازپرس و پزشکی قانونی بدانجا رفته و کم کم ابعاد قضیه مشخص می شود...
شب هنگام هاشم و قدمیار با اکرم با جیپ به طرف همدان حرکت کرده قدمیار تمایل خود را برای ازدواج با اکرم اعلام به طرف خانه مخفیگاه قاچاقچیان رفته با کلید یدکی که اکرم دارد در را باز داخل شده باجلان را خوابیده در اتاق همکف غافلگیر کرده خود را پلیس جا زده و جلیل را که در اتاق بالا بوده غافلگیر و خانه را برای ظاهر سازی بازدید و تفتیش و با تهدید از باجلان می فهمند که باباجان برای دیدار با قزل اغاج به باغ اطراف همدان در سیاه کمر رفته و ادرس را گرفته باجلان و جلیل را سوار جیپ کرده حرکت ناگهان باجلان صدای قدمیار و اکرم را شناخته می فهمد که فریب خورده در مقابل جانش نقشه باغ و ساختمان داخل ان را به قدمیار می دهد.
قدمیار هاشم را مامور نگهداری باجلان و جلیل کرده و اکرم را با او گذاشته با تفنگ برنو به داخل باغ پریده تا به شبح ساختمان رسیده می فهمد باباجان در اتاقی خوابیده و ناگهان صدایی امده که قزل اغاج با چراغ قوه برای رفتن به دستشویی بیرون ساختمان می اید.
کتاب را مطالعه نمودم.قدمیار طاهر را به خانه کرمعلی و خواهرش حوا برده توضیحات لازم را بدانها داده مبلغ 150 هزار تومان پول به کرمعلی داده به اصرار قدمیار برای دیدن نرگس به انبار علوفه کرمعلی در بیرون ده رفته و هاشم،قدمیار و اکرم(سارا) با جیپ درون ان مخفی شده
نرگس برای دیدن قدمیار امده ولی اخلاق او عوض شده و می گوید دیگر تمایلی برای ازدواج با قدمیار ندارد قدمیار با قول لو ندادن محل انها و تهدید اتش زدن خانه انها در صورت خلاف او را فرستاده انها نان و پنیر که قدمیار رفته از خانه کرمعلی اورده خورده منتظر شب شده حال سارا که می خواهد تریاک را ترک کند بد شده و او مقاومت می کند.قدمیار به شوخی می گوید اکرم را برای پدرش خواستگاری کرده و عکس خانوادگی خود را بیرون اورده و ناگهان اکرم فریاد زده و مرد کنار رباط پدر قدمیار را نشان داده و می گوید که او قزل اغاج است و مطمئن می باشد قدمیار که باورش نمی شود عمویش باقرخان همان قزل اغاج باشد می گوید که او به زندان افتاده و دستانش سالم بوده که حتما بعد ازادی دستش قطع شده است....
استوار فرحان برای تحقیق درباره اتش سوزی و قتل ساروق به ده سفید رفته در غیاب وی معاون پاسگاه که قضیه پیدا شدن طاهر را شنیده به خانه کرمعلی رفته و از طاهر سوال و بازجویی می کند و می فهمد که حرف های طاهر که برادرش او را از دست دزدان نجات داده و فرار کرده اند واقعیت نداشته و طاهر واقعیت را پنهان می کند...
مهلتی تا مرگ - جلد 3
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک